حالا دیگر آگاهانه، هر موقع «مارای» درونم ــ همان که در سفرهای معنوی بودا، لشکر تاریکی و شک و یاس است ــ به مهمانیام میآید، به سراغ بیبی و ننه و خانننه و خجهننه میروم. همه آنها دوگانه زن درونی من را در ژنهای نیاکانیام بارگذاری کردهاند؛ خانم جان ننه (مادربزرگم) و بیبی (عمه مادرم) هر دو ساده، گوفی و اتنتیک۱ بودند و خانننه (مادر بابا ــ پدر مادرم) و خجهننه (مادر ننه) زنهای کارآفرین، جسور و مردمدار.